یک ذهن
یک قهرمانی که خوابیده.
ورد زبانم نمی شود دوستی با روکش سیاه .
وقت تسلیم شدن غمگین ترین شاهزاده قصه را ،تو تعیین کن.
عقربه های ساعت من ؛ در بند هیچ جنبشی سالهاست که پژمرده است
DEAD MEN
قدم در خیابان
چشمهای متحرک
ستیز علیه مرگ و نابودی..
بوی سیب که می اید
خیابان در من قدم میزند..با تکه ای از تو
فقط میدانم زاغ هم عاشق می شود..
BEWARE.....
و تو
گفتی....... کاش خیابان در من امتداد داشت
جغد
خفاش
عطوفت در آستان در
و تو میان کاخ و تاج
مرد می ربایی
زن می ربایی
و
هیچ
نطفه آبستن می شود..
HOW DID I GET HERE
بیرون زده از خط چین گوشه چشم تو راه های بی عبور
دیوار دیوار کهنگی
انگشت ها جا به جا می کند دوباره ها ی نفرت انگیز بی تو را
کنار متروهای حادثه
بی پایان بود هیروشیما ..........
IT IS DARK DARK
.